
واکنش انسان ها به تجربیات تلخ
همه ی ما تجربیات تلخ زندگی را از سر گذرانده ایم. فرار از این شرایط اجتناب ناپذیر است. به هر حال این اتفاقات خواهند افتاد و زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهند. تجربیات تلخ مانند مرگ عزیزان، طلاق، بیکاری، بیماری های سخت، تحقیر، خیانت و دزدی. اغلب انسان ها بعد از عبور از این مراحل سخت نسبت به قبل قوی تر و آگاه تر می شوند و به انسان بهتری تبدیل می شوند.
آدم هایی که در طول زندگی رنج و سختی بیشتری را تحمل می کنند، قدر لحظه های زندگی را بهتر می دانند، اولویت های زندگی شان فرق می کند، ظرفیت روانی بالاتری دارند، روابط گرم تر و صمیمانه تری برقرار می کنند، از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند، به چیزهایی توجه می کنند که تا قبل از تجربیات خود توجه نمی کردند.
در این بین نکته ی بسیار مهمی وجود دارد تنها تکیه بر این جمله ی معروف که چیزی که تو را نمی کشد حتما قوی ترت می کند، کافی نیست.
این که فقط در برابر سختی ها دوام بیاورید کافی نیست، برای رشد باید راهکارهای رویارویی با این تجربیات تلخ را بیاموزید. وقتی با یک مسئله ی آسیب زا در زندگی روبرو می شوید، تمام ارزش های دنیا و عقایدتان زیر سوال می رود، در این لحظه شما دو راه دارید:
اولین راه سقوط و فروپاشی روانی است. به طوری که کل زندگی شما فلج شود. مثلا بعد از شکست در کنکور احساس کنی تمام دنیا روی سرت خراب شده و دیگر هیچ راهی برای زندگی نداری. گاهی اوقات این رفتار به گونه بروز می کند که حتی فرد دست به خودکشی می زند.
دومین راه هم استفاده از تجربیات تلخ به عنوان فرصتی برای شکل دادن عقاید جدید و دیدی منعطف به دنیا می باشد.
اما کمتر از میزانی که تصور کنید انسان ها این راه را انتخاب می کنند.
حال تصور کنید یک زلزله ی 10 ریشتری کل یک شهر را با خاک یکسان کرده است. بعد از این اتفاق تمام خانه هایی که جدید ساخته شوند حتما به گونه ای خواهند بود که در مقابل زلزله ی احتمالی بعدی مقاوم باشند. مجله ی موفقیت و سلامت آبی به شما آموزش می دهد که چگونه روی خرابه های تجربیات تلخ آپارتمان بسازید!
اولین راهکار
بپذیرید اتفاقات بدی که در زندگی تجربه می کنید، اکثرا به شما ربطی ندارد و نشانه بی کفایتی و بی لیاقتی شما نیست. مثلا فوت اقوام شما از کنترل شما خارج است. یا مثلا گرفتار سرطان شدن ربطی به شخصیت شما ندارد. اما هرچه سن فرد کمتر و میزان آسیب وارد شده بیشتر باشد، فرد بیشتر خود را مقصر دانسته و سرزنش می کند. اما به راهکار اول ایمان داشته باشید.
دومین راهکار
دومین راهکار این است که به واسطه ی رنج، زندگی را دوباره درک کن! مثلا وقتی یکی از اقوام نزدیک شما فوت می کند. حتما به یاد ارتباطات خود با دیگر اقوام خواهید شد. سعی می کنید زمان بیشتری برای آن ها بگذارید و به آن ها اهمیت بیشتری بدهید. شاید خیلی بیشتر از قبل اهمیت آن ها را برای خود ابراز کنید. رنج هایی که می کشیم خاصیتی دارند که باعث می شود ما دوباره به زندگی و چیزهایی که برایمان ارزشمند هستند فکر کنیم.
سومین راهکار
درباره ی تجربیات تلخ خود با دیگران صحبت کنید. لازم نیست وقتی آسیبی به شما وارد می شود آن را مخفی کنید و منزوی شوید. خیلی راحت با دیگران در مورد آن صحبت کنید. محققان با تحقیقات خود ثابت کرده اند که صحبت کردن درباره ی تجربیات تلخ در محیطی حمایتی، بهترین پیش بینی کننده ی رشد فردی است.
جالب است بدانید که فرق چندانی ندارد که با چه کسی صحبت می کنید. با دوست، اعضای خانواده، درمانگر، حتی گربه ی خانگی. دانش و آگاهی های عمیق معمولا بعد از آسیب ها به وجود می آیند. اما تا وقتی که درباره ی آن ها صحبت نکنید متوجه رشد خود نخواهید شد.
یکی از مشکلاتی که در این بین وجود دارد این است که صحبت کردن درباره ی تجربیات تلخ در جامعه جا نیفتاده است.
نوعی باور بر جامعه حاکم است که همه باید خوشحال و مثبت باشند یا حداقل خود را این گونه نمایش دهند و مشکلاتشان به خودشان مربوط است. اما به محض این که درباره ی رنج هامون حرف می زنیم و دردهایمان را بیرون می ریزیم، به تدریج می توانیم بدون رنج هایمان زندگی کنیم.