
چرا باورهای غلط چسبناک اند!
مجله ی موفقیت و سلامت آبی با ذکر یک مثال علت این که باورهای غلط چسبناک و ماندگار هستند را توضیح می دهد.در اوایل قرن نوزدهم میلادی دنیای پزشکی با دو مشکل بزرگ و اساسی در زمینه ی جراحی رو به رو بود. اول این که بیماران هنگام جراحی باید دردهای بسیار وحشتناک را تجربه می کردند. دوم اینکه بعد از جراحی تعداد قابل توجهی از بیماران به دلیل عفونت فوت می کردند. بالاخره با کشف داروی بیهوشی مشکل درد هنگام جراحی حل شد. به محض ارائه ی این دارو استفاده از آن فراگیر شد.
سپس یک دانشمند و پزشک برای جلوگیری از عفونت به این نتیجه رسید که باید جراحان قبل از جراحی دستان خود را بشویند و وسایل را ضدعفونی کنند و از لباس و محیط تمیز استفاده کنند. اما این روش مانند بیهوشی مورد استقبال قرار نگرفت. سال ها طول کشید تا پزشکان مجاب شدند از روش های ضدعفونی استفاده کنند.

حال علت این تفاوت در پذیرش این دو روش چه بود؟ اثر داروی بیهوشی کاملا مشهود بود. بلافاصله بعد از استشمام گاز بیهوشی بیمار بیهوش می شد و جراحی انجام می شد.
اما تاثیر ضدعفونی دست ها و ابزار و محیط با چشم دیده نمی شد و قابل لمس نبود. کسی از تاثیر مستقیم این نکات روی سالم ماندن بیمار چیزی درک نمی کرد. به علاوه پزشکان برای ضدعفونی دست ها و وسایل و محیط باید هزینه و وقت زیادی را صرف می کردند که به نفع آن ها نبود برعکس داروی بیهوشی که هم به نفع پزشک و هم به نفع بیمار بود.
دیدید که باورهای غلط چسبناک اند. هرچه اثر این باورهای غلط نامشهود تر و غیر قابل لمس تر باشد نیز این چسبناکی بیشتر می شود.
برای جداسازی باروهای غلط چه کنیم؟
برای موفقیت در زندگی باید باورهای غلط را از خود جدا کنیم. اما چگونه؟ دو راه داریم که اولی تغییر باورهای غلط است و دومی تغییر شرایطی که به باورهای غلط دامن می زند. راه اول تقریبا غیر ممکن است. به سراغ راه دوم می رویم. و با تغییر شرایط شروع می کنیم.
شناسایی مدارکی که باورهای غلط را می سازند.
از خود بپرسید که چه چیزهایی باعث شدند تا شما به این باروها برسید. مثلا فقر زیاد خانوادگی یا تجربه ی مشکلات خانوادگی شما را به باور بی لیاقت بودن رسانده است. یا هر شرایط و مدارک دیگری. البته این کار بسیار دردناکی است اما لازم است.

شواهد مبهم را زیر سوال ببرید.
یکی از روش های تغییر زندگی، باور مسائل کمک کننده است. البته مسائل کمک کننده و مفید نه اینکه در حالیکه فقیر هستید خود را پولدار تصور کنید. بسیار مهم است که شما وضعیت خود را بررسی و حقایق را شناسایی کنید. مثلا این که شما در خانواده ای فقیر بزرگ شده اید و مشکلات زیادی را در کودکی پشت سر گذاشته اید کاملا درست است. ولی این بدان معنا نیست که شما هرگز موقعیت ازدواج مناسبی نخواهید داشت. قسمت اول یک حقیقت از زندگی شما است اما قسمت دوم تفسیری از شرایط شماست. در صورتی که لزوما این گونه نیست و شاید شما موقعیت ازدواج بسیار مناسبی نیز به دست آورید. شاید بعد از این که در مورد شرایط سخت کودکی خود با طرف مقابلتان صحبت کردید به نظر او خیلی هم جالب و جذاب باشد که شما با این همه مشکلات توانسته اید به اینجایی که الان هستید برسید. جذاب بودن شخصیت و قوی بودن شما چیزی است که خیلی از افراد به شما علاقه مند می کند.
روی شواهد حقیقی زندگیتان تمرکز کنید.
تصور کنید شخصی خود را مضطرب، معذب و غیر وجدانی محسوب می کند. در صورتی که اصلا چنین نیست و خیلی خوب با دیگران رابطه برقرار می کند. شاید او فقط از شروع صحبت می ترسد ولی در ادامه درست عمل می کند. وقتی کسی تصور کند که دیگران فقط با قصد منافع خود با او رابطه برقرار می کنند به صورت ناخودآگاه افرادی با همین خصوصیت را دور خود جمع می کند. اما این تصور فقط زاییده ی باورهای غلط خود اوست. تغییر باورهای انتزاعی بسیار سخت است و فاصله ی زیادی با حقیقت دارد.
بدین ترتیب شما می توانید به تدریج با تجربه و آزمایش، مدارکی که حول باورهای اساسی زندگی شما هستند را تغییر بدهید. تمام فرضیات بنیادی که باورهای غلط شما را می سازند را پیدا کرده و بی رحمانه زیر سوال ببرید.